روستای خانقاه

اجتماعیُ فرهنگی ُتاریخیُ مذهبیُ...

روستای خانقاه

اجتماعیُ فرهنگی ُتاریخیُ مذهبیُ...

هویت و بحران آن در جامعه

بحران هویت در نوجوانان
    گردآوری وتدوین:آمنه حیدری  

زندگی اجتماعی بدون هویت وشناسه غیرممکن وبی معنی است چرا که اگر من دارای هویت فردی معین به خود نباشم که با آن شناخته شوم و دیگران را بشناسم ونیز خود را بشناسانم،هرگز نخواهم توانست ارتباط و تعاملی صحیح و معنادار با پیرامون خود برقرار کنم و بدون وجود چهار چوبی برای مشخص ساختن هویت اجتماعی وفردی هیچ یک از ما قادر نخواهد بود که نسبت معناداری بین خودوغیرخود یا دیگری برقرار کند.در واقع بدون هویت، جامعه ای در کار نیست.

مسلما مساله هویت از موضوعات مهم و چالش برانگیزی است که نه تنها تک تک افراد در دوران حیات خود با آن مواجه می شوند،بلکه از جمله موضوعاتی است که طیف وسیعی از متفکران به انحای مختلف با آن در گیرند.صورت مساله هویت وضمائم مربط به آن همواره در کانون توجه علوم مختلفی همچون جامه شناسی،فلسفه،روانشناسی و.... قرار گرفته است.

یکی از نکات مهم در نظریه هویت که((اریک هامبورگ اریکسون)) ارائه داده است توجه به این مطلب می باشد که رشد شخصیت امری است که در سراسر عمر آدمی اتفاق می افتد و از سوی دیگر موضوع اصلی در رشد شخصیت،جستجوی هویت است.

تعریف هویت وابعاد آن

شناختن مفهوم هویت نیازمند تعریف شخصیت می باشد. شخصیت عبارت است از:مجموعه ای از خصوصیات مختلف فرد مانند:ساختمان بدنی،خلق و رفتار،علایق،گرایش ها،توانمندی ها و استعدادهای وی و برآیند این مجموعه از ویژگی های آدمی است.

هویت در واقع همان،شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است.پس احساس شخصیت را می توان هویت نامید.شخصیت و هویت انسان  فراتر از شخصیت و هویت مکانیکی اوست بلکه هویت آدمی وابسته به عناصر بی شماریست اما همه ی آنها در پرتو نگاه ونگرش او به خویشتن و جهان شکل می گیرد.در واقع تفسیری که فرد از خود و هستی تولید می کند سازنده هویت او خواهد بود.پس هویت امری عقلانی و عاطفیست وتفسیری است سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و معنای زندگی. هویت از یک سو امری درونیست واز سوی دیگر وابسته به عوامل بیرونی فراوانی که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر می گذارد.

هویت دارای ابعاد مختلفیست از جمله:فلسفی،فرهنگی،اجتماعی ،سیاسی و ....

بعد فلسفی:همواره در ذهن انسان سوالاتی از قبیل من کیستم،از کجا آمده ام و به کجا واهم رفت و هدف از آفرینش من چیست و ....مطرح است و نمونه آن شعر پر محتوای مولاناست که می فرماید:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

پاسخ دادن به کیستی و چیستی انسان و جایگاه او در جهان هستی و یافتن دلیل زیستن او به عنوان یک انسان،بدون درک وهویت وهستی معنوی و فرهنگی فرد ودرک موقعیت اودر جامعه ونسبت او با پیرامونش کاری تقریبا ناممکن است.

بعد فرهنگی:می توان فرهنگ را مجموعه آداب ورسوم وسنن وزبان و....یک جامعه تعریف کرد.جوامع مختلف اعم ازملی یا قومی تا حدود زیادی تحت تاثیر این مقوله فرهنگی و وجود مرزها های فرهنگیشان از هم متمایز گشته اند.مثلا:جامعه ایران مجموعه ای از فرهنگ های ملل و اقوام کرد و ترک وفارس و عرب و بلوچ و.... و خرده فرهنگ های لر وگیلک ومازنی و طالش و....می باشد.که هر کدام باید هویت جدا و مستقل به خود را بیابند.

بعد اجتماعی:تفاوت در هویت افراد و گروهها تاثیر بسزایی در تعاملات اجتماعی آنان دارد به گونه ای که در صورت حذف پارامتر هویت اصلا امکان شناسایی وجود نخواهد داشت.مثلا:اگر هویت فردی حذف گردد من همانی خواهم بود که شما هستید ودر این فضا امکان ایجاد ارتباط و تعامل پایدار وجود نخواهد داشت و اجتماع بی معنی می گردد.

       بحران هویت و علل آن

غالبا از عدم توانایی فرد در تحصیل هویت خود تحت عناوینی چون:((آشفتگی هویت))،((اختلال هویت)) و ((بحران هویت)) یاد می شود و آن عبارت است از:عدم توانانیی فرد در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد.به اعتراف همه صاحبنظران،جدی ترین بحران در طول زندگی انسان، در خلال شکل گیری هویت او رخ می دهد چون شخصی که فاقد هویتی قابل قبول باشد در طول زندگی با مشکلات بسیار زیادی روبرو خواهد شد.چنین شخصی در درجه اول از حقیقت وجودی خودو استعداد وتوانمندی هایی که دارد آگاهی لازم ندارد و در درجه دوم از هدف خلقت ونقشی که در جهان هستی  بر عهده اوست بی اطلاع است،در نتیجه تشخیص شیوه درست ارتباط با دیگران و برخورد باپیش آمدها و نیز پاسخ به اصلیترین پرسش های زندگی عاجز است. مجموعه این امور در نهایت او را دچار سردرگمی در اغلب موضع گیری ها می کند و طبیعی است وقتی که فرد خود را نشناسد و هدف از آفرینش جهان و انسان برای او معلوم نگردد نمی تواند نقش مثبتی در زندگی ایفا کند.بروز چنین وضعی وتزلزل فکری واعتقادی مهمترین خطری است که سعادت انسان را در طول حیات مورد تهدید قرار می دهد.

سلامت شخصیت در گرو سازگاری انسان با محیط اجتماعی پیرامون و تفسیر متوازن و سازگار از خود،جامعه و ارزش هاست،هنگامی که در این فرایند خلل و کاستی و چالشی پدیدار شود،نا بهنجاری واضطراب روانی نمودار خواهد گشت وآنگاه که این اختلال مضاعف شود وپیامدهای ویرانگری بیافریند می توان آنرا((بحران)) نامید.

هویت آرام و سالم در جایی معنی می یابدکه شخص از نگرش یک دست وسنجیده ای از خود و جهان بهره مند شود و عناصر سازنده شخصیت وی از سازگاری برخوردار باشد و برای خود زندگی معناداری ساخته باشد.در نقطه مقابل هویت بحران زده زمانی مصداق می یابد که تعارض و چالش جدی در نگرش فرد در میان عناصراثرگذار و سازنده شخصیت او پدید آمده باشد و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنی زندگی ناتوان باشد پس آنگاه که فرد یا جامعه ای از تامین نیازهای ضرری خودو قدرت بر اشباع و اقناع خود عاجز باشد،با شخصیت و هویت بحران زده مواجه میگردد.

بحران های اقتصادی و اجتماعی می تواند نگرش فرد را از درون آسیب پذیر کند و بحران درونی تولید نمایدو بحران های درونی وبازماندگی عقلانی و عاطفی افراد می تواند بحران های اجتماعی بیافریند.اما بحران های عاطفی و عقلانی و معنوی در روح آدمی بسیار خانمانسوز تراست تا آنجاکه بحران هویت گاهی در حد فردی و شخصی می ماند و گاهی میان افراد و گروهها شیوع می یابد و به بحرانی عام و اجتماعی تبدیل می گردد.

بحران هویت در یکی از شرایط زیر رخ می دهد:

هرگاه فرد یا جامعه از تامین نیازهای بنیادی خود باز ماند و راهی برای پاسخ گویی در نیابد.

هنگامی که میان اجزا و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض و دو گانگی رخ دهد و فرد یا جامعه از حل جامع یا ترجیح واولویت گذاری ناتوان باشد.

خانواده،رسانه های جمعی،ساختار اجتماعی در صورتیکه ضعف کارکرد این عناصر یا کارکرد منفی آنها ایجاد بحران هویت نماید.حال شرح مختصری از هرکدام:

خانواده:اولین عامل و مهمترین ابزار جامعه پذیری افراد یک جامعه خانواده است زیرا اجتماعی شدن از خانواده شروع می شود و هویت انسان در خانواده شکل می گیرد اما اگر خانواده دچار اختلال و نا بسامانی باشد وکارکرد و نقش اصلی خود یعنی تربیت و پرورش رااز دست دهد،جامعه پذیری به خوبی انجام نمی شود پس فرد وارد عرصه های مختلف اجتماعی می شود ودچار بحران هویت می گردد و نمی تواند خود را با ارزش های پذیرفته شده ی جامعه همنوا کندونقش خود را به خوبی ایفا نماید.

رسانه های جمعی:یکی از خاستگاه هایی که هنجارها و ارزش ها از آن نشر و اشاعه پیدا می کنند رسانه های جمعی رادیو،تلویزیون و مطبوعات هستند.ساده ترین مدل پیام رسانی عبارت است از:فرستنده پیام،متن پیام،گیرنده پیام. پیام لزوما آن چیزی نیست که مورد نیاز گیرنده باشد بلکه فرستنده ی پیام نوع پیام را انتخاب می کند وبر اساس خواسته ها و علایق و سیاست های کلان ن فرهنگ پیام راارسال می کند.پس با دقت در این فرایند می توان نقش منفی رسانه ها در بحران هویت دید.

ساختارهای اجتماعی:این ساختارها به گونه ای در شخصیت انسان تاثیر می گذارد که فرد احساس می کند در یک چارچوب جبرگونه اجتماعی عمل می کند و همواره تحت نظر دیگران است لذا سعی می کند رفتار فردی وجمعی خود را به گونه ای تنظیم کند که حداکثر رضایت دیگران را جلب نماید.

پس انواع بحران ها می تواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتی است که امکان دارد برای جامعه پدید آید. بحران هویت باید در اوایل یا اواسط دهه سوم عمر حل شود تا فرد بتواند به مسایل دیگر زندگی بپردازد و هنگامیکه این امر تحقق یافت می توان گفت که فرد به هویت خود دست یافته است.اگر در روند شکل گیری هویت، نوجوان و جوان موفقیتی کسب نکند،به پراکندگی شخصیت دچار می شود وتا زمانیکه بحران هویت حل نشده باشد فرد مفهوم یکپارچه ای از خود بدست نخواهد آورد.فرد در حالت سردر گمی هویت علاوه بر پراکندگی شخصیت به ناسازگاری اجتماعی گرفتار می شود ویک هویت منفی بدست می آورد.

 

پیامدهای بحران هویت

همانگونه که برخورداری از هویت انسانی کامل،نشانه های شخصی چون خودباوری،احساس ارزشمندی و توانایی حل مشکلات،موضع گیری مناسب در برخورد با پیش آمدها برخورداری از اراده و استقلال لازم و.... دارد،فقدان یا اختلال هویت نیز آثارو نشانه هایی دارد.روانشناس معروف((اریکسون)) می گوید:((فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار در فرهنگ،مذهب یا ایدئولوژی خود نیست،ایده هایش به هم می ریزد.چنین فردی که از فروپاشی هویت رنج می برد نه می تواند ارزش های گذشته خود را ارزیابی کند ونه صاحب ارزش هایی شود که به کمک آن ها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی کند)).

نتایج:

1. بی برنامه گی در زندگی                                                                                                                         2.غفلت از فرصت ها و بیهوده تلف کردن وقت:بروز اختلال در هویت سبب می شود که فرد از تشخیص صلاح کار و عوامل سعادت آفرین و تعالی بخش ناتوان گردد در نتیجه اغلب اوقاتش را به بطالت می گذراند.

3.مسئولیت گریزی:از آنجاییکه احساس مسئولیت با نوع نگرش انسان به جهان،انسان وخدا معنی پیدا می کند اما فرد از خود بیگانه نمی تواند جایگاه خود را در نظام هستی به صورت شایسته تشخیص دهد پس،از پذیرش مسئولیت ها شانه خالی می کند و روشن است کسی که نتواند پاسخی برای سوالات اساسی زندگی خود پیدا کند انگیزه ای هم برای پرداختن به وظیفه ی خویش در قبال خود و جهان و دیگران هم نخواهد داشت.

4.دل مشغولی های بی ارزش:فردی که دچار خود فراموشی گردد هرگز نمی تواند در زندگی برای خود نقش موثری پیدا کند به همین دلیل احساس پوچی می کند و بیشتر وقت خود را در کارهای بی ارزش صرف می کند وچون این قبیل کارها،کم کم ارزش و اعتبار خود را نزد شخص از دست می دهد فرد در نهایت دچار احساس بی ارزشی،یاس و بی معنایی می شود  حتی دست به خود کشی می زند.

5.تقلید کورکورانه از دیگران و سلب شدن قدرت تصمیم گیری از شخص:افراد دچار بحران هویت،شخصیت بسیار منفعلی دارند و اعمال و رفتار و ارزش های خود را بر اساس دیدگاه های دیگران تنظیم می کنند.واکنش در قبال دستورات غلط فرهنگی آنان را نوعی ارتجاع تلقی کرده و پایبندی به ارزش های خودی را خلاف اصول مدنیت و تمدن می پندارند.

 

راهکارهای پیشگیری از بحران هویت

دین می تواند ساز وکارهایی جهت رفع بحران هویت ارائه دهد،اولین و مهمترین کارکرد دین(معنی بخشی) به زندگیست.دین زندگی را معنادار و هدف دار می کند به شکلی که انسان بدون اینکه زندگی را به عنوان یک هدف اصلی بنگرد از زندگی لذت برده و آنرا وسیله تقرب به سعادت قرار می دهد.دین انسان را از سردر گمی و رنج که همواره گریبانگیر انسانهاست نجات می دهد.براساس آموزه های دینی انسان در صورتی که راه هدایت را بپیماید،لایق مقام خلیفه اللهی در زمین می باشد و این امر اختصاص به جنس یا فرد خاصی ندارد بلکه به خودشناسی و  تلاش و کوشش انسان بستگی دارد[و ان لیس للانسان الا ما سعی] برای انسان چیزی جز سعی و تلاش خودش باقی نخواهد ماند.

بطور کلی اعتقادات مذهبی راهی برای سلامت نفس و حفظ اخلاق در جامعه است.اجرای قوانین هر چقدر سخت و مدبرانه هم باشد باز هم راه  نجاتی برای بحران هویت نیست.تازمانیکه ضعف ایمان حاکم است نمی توان امید داشت که نظام خانواده به کارکرد اصلی خود که همان مسئولیت پذیری در قبال تربیت فرزندان است،بازگردد و بحران های اجتماعی در میان جوانان فروکش نماید.ضعف ارزش های دینی به ضعف تربیت می انجامد و ضعف تربیت مقدمه ای برای ضعف ایمان و اعتقادات فرزندان است،ضعف اعتقادی فرزندان نیز آنها را در قبال انحرافات اجتماعی آسیب پذیر می نماید.

تاکید بر کسب علم ودانش و روابط اجتماعی سالم:مهمترین کارکرد های علم و دانش،شناخت نسبت به خود و جایگاه خود در نظام هستی است تا او در نظام هستی سرگردان نباشد و دچار بحران هویت نگردد.یکی از بزرگان می فرماید:((اندیشمند کسی است که قدر و منزلت و جایگاه خود را بشناسد و جهل ونادانی انسان همین بس که قدر خود را نشناسد)).

باید بدانیم که موضوع علم و دانش،می تواند محورهای متعددی داشته باشد که یکی از آنان علم و آگاهی نسبت به حقوق خود ودیگران است پس بنابراین عنصر علم ودانش در کسب هویت بسیار کارساز است ،هرچه سطح آگاهی افراد جامعه بالاتر رود جامعه کمتر دچار بحران هویت فردی و جمعی می گردد.

 

 

 

 

 

منابع:

کاظمی،سیدعلی اصغر((بحران جامعه مدرن))،دفتر نشرفرهنگ اسلامی،1377

همیلتون،پیتر:((جامعه شناسی دین))،ترجمه:محسن ثلاثی،انتشارات تبیان،1377

سیف،کدیور و...،روانشناسی رشد،انتشارات سمت،1380

ریچارد،جنکینز،((هویت اجتماعی))،ترجمه:تورج یاراحمدی

قرآن کریم،سوره ی حشر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد