"من باید زنده بمانم تا از زندگی لذت ببرم"
سیمون مورو کوهنورد ایتالیایی که در چند ساله اخیر توانسه با انجام
موفقیت آمیز سه صعود زمستانی بر روی هشت هزار متری ها که یکی از آنها بر
روی گاشر بروم دو (اولین هشت هزار متری صعود شده در قره قوروم در زمستان) برای خود در جامعه کوهنوردی آوازهای کسب کند در مصاحبهای چنین میگوید:
«من از 100 متری قله برادپیک(برودپیک) در زمستان و در هوای خوب برگشتم.... چرا؟
چون ساعت 4 عصر بود و در زمستان ساعت 5 هوا تاریک می شد! من می توانستم به
قله برسم. و مطمئن بودم با رسیدن به آن وارد تاریخ می شوم. اما برای من
مهم این بود که آیا خود من جایی در آن تاریخ دارم و آیا زنده می مانم که از
آن لذت ببرم!
بنابراین برگشتم و با عقلم صعود کردم و نه با قلبم ....
بعد از مدت ها کنسل شدن برنامه ی دماوند، بالاخره در روز پنجشنبه 28 شهریور فرصتی پیش آمد که به همراه همنورد عزیزم حسام، راهی بام ایران شویم.
نکته ی جالب در این بود که من در همان روز پنجشنبه 28 شهریور تا ساعت 16 در همدان برای دفاع از پایان نامه ام بودم و تقریبا ساعت 19 به کرمانشاه رسیدم. شدت خستگی من به حدی بود که تمام مسافت کرمانشاه به تهران را به استراحت پرداختم.
به هر حال جمعه 29 شهریور 92 به تهران رسیدیم و از آنجا عازم پلور شدیم.
در ساعت 10 صبح به پلور رسیدیم که اولین خودنمایی این دیو سپید ما را مجذوب خود ساخت.
دماوند از پلور
مجسمه معروف کوهنورد در پلور - اشاره دست به دماوند
از پلور مستقیما راهی گوسفندسرای احسانی شدیم که از جاده ای عبور کردیم که مختص ماشین های شاسی بلند است و بس.
در گوسفند سرا مسجدی به همراه اتاق های محدود، بوفه، سرویس بهداشتی و همچنین قاطرهایی برای حمل کوله های کوهنوردان تا بارگاه سوم وجود دارد .
قاطرهای گوسفندسرا
بام ایران از گوسفندسرای احسانی ارتفاع 3500 متر
فاصله ی گوسفندسرا تا بارگاه سوم را معمولا 4 ساعته می پیمایند که ما با استارتی که در ساعت 12 زدیم در ساعت 15:30 به بارگاه سوم جنوبی دماوند رسیدیم.
در مسیر بارگاه - خیره به کجا همنورد ؟
بارگاه سوم جنوبی دماوند در سال 1385 ساخته شده و نسبت به دیگر پناهگاه های دماوند امکانات بهتری دارد. ظرفیت اقامت 100 الی 150 نفر ، بوفه ، آب ، سرویس بهداشتی و ... از دیگر امکانات آن است.
ولی به طور کلی مسیر جنوبی دماوند به علت راحت بودن نسبت به دیگر مسیرها بسیار شلوغ تر است. به طوری که در آخر هفته هیچ جای خالی در آن پیدا نمی شود.
غروب دماوند از بارگاه سوم
غروب خاطره انگیز دماوند با منظره ای از سد لار
با اقامت در بارگاه سوم، خلوتی زیاد و خواب مناسب تصمیم به بیدار باش در ساعت 3 بامداد گرفتیم و ساعت حرکت به سمت قله 3:30 تشخیص داده شد.
با طی کردن شبی آرام حرکت خود را به سوی قله آغاز کردیم.
هر چه بیشتر ارتفاع می گرفتیم سرمای هوا هم افزون تر می شد. بعد از ما دو تیم سه و پنج نفره هم حمله خود را به قله آغاز کردند.
در حول و حوش آبشار یخی در ارتفاع 5000 متری اولین انوار خورشید گرما و نور خود را به ما ارزانی داشت.
طلوع آفتاب از دماوند
با رسیدن به ارتفاع 5500 متری در حالی که فقط 171 متر با قله فاصله داشتیم به ناگاه هوا ابری شده و بارش متداوم برف آغاز شد. متعاقبا وزش باد شدت پیدا کرد و سرمای هوا را دو چندان کرد.
تا اینجای کار مشکلی نبود، اما رعد و برق های سنگینی که تاکنون نمونه ی آن را در هیچ کجا ندیده بودیم، بر زمین مانند شلاق کوبیده می شد. ما ناچارا به مدت نیم ساعت در زیر صخره ای پناه گرفتیم.
به هر حال با بررسی تمامی جوانب : نبود دید ، تداوم رعد و برق ، بارش برف و ... تصمیم به بازگشت گرفتیم. هر چند این تصمیم بسیار سخت بود...
دو تیم بعد از ما هم تصمیم به بازگشت گرفتند.
و آخرین عکس من از این صعود ناموفق. بوفه ی بارگاه سوم
آقای مسعود بایه
چون ما در ساعت 17:30 به بارگاه دوم ( گوسفندسرا ) رسیدیم، هیچ ماشینی برای پلور و رینه وجود نداشت. با آشنایی با آقای بایه و عرض ارادت ایشان نسبت به مردم کرمانشاهان، یک نیسان سایپا از رینه به گوسفندسرا آمد و ما را تا رینه راهی کرد.
آقای بایه سلام گرمی به اساتید محترم: آقایان عیوضی، امجدیان، شهلایی و زرین رساند.
پی نوشت :
1- گزارش جامع و کامل تر از همین برنامه به قلم دوست عزیزم حسام رحیمی در : اینجا
2- بعد از تصمیم ما مبنی بر بازگشت در 50 متری بارگاه، با گله ای از کل ها و بزان وحشی برخوردیم. به احتمال زیاد به علت هوای بسیار سرد آن روز و بارش برف در ارتفاعات، به این ارتفاع امده بودند که من به علت ناراحتی از عدم صعود به قله، دستم به سمت دوربینم نرفت... ولی عکس های آنان در گزارش همین صعود به قلم دوست عزیزم حسام موجود است.
3- در مسیر بازگشت، هنوز ناراحتی از عدم صعود به قله، فکرم را مشغول کرده بود. به همین خاطر پای چپم 4 بار پیچ خورد و یک بار کاملا نقش بر زمین شدم، به نحوی که در گوسفندسرا پای چپم به شدت ورم کرد و درد آن تا یک هفته همراهم بود.
4- وقتی که به کرمانشاه بازگشتیم با پرس و جو از دوستان و جست و جو های بسیار در دنیای مجازی، فهمیدم که در تاریخ 30 شهریور هیچ صعودی از هیچ جبهه ای به دماوند صورت نگرفته است.