روستای خانقاه

اجتماعیُ فرهنگی ُتاریخیُ مذهبیُ...

روستای خانقاه

اجتماعیُ فرهنگی ُتاریخیُ مذهبیُ...

روشندل توانای روانسری ،غفورسلیمانی را دریابیم...

مردی که نمادپشتکارواراده است....اورادریابیم.

 خیلی ازما آدم های سالم شاید تصورش هم برایمان سخت است که روزی  درسن 15سالگی درس خواندن را آغازکنیم وآنقدر پشتکاروهمت داشته باشیم که درسن 33سالگی دانشجوی دوره کارشناسی علوم سیاسی باشیم. ولی این کاربزرگ ازعهده مردی برآمده است که اهل رنج وتحمل شدائدروزگار

است واراده ای پولادین درورای دیدگانی است که به اذن خداوندازاودریغ داشته شده است. غفورسلیمانی  روشندلی که ازنعمت دیدن بی بهره است ولی دیدگاهی به وسعت یک دنیادارد درست است که او رنگها را نمی بیندامااراده,امیدو آرمانهای یک انسان کامل را به خوبی داردوکاری کرده است که به ما آدمهای پرادعا درس توانگری داده است. اوبا تاریکی جنگیده است ودیوظلمت رادرمشتان پولادین اراده مردی ازتبار کوهستان ,مچاله نمود,اوشایسته بهترینهاست پس اوراببینیم ودریابیم.

او مردی است که وقتی با هزاران نداری و مشقت بزرگ شد و سرپا افتاد، تا خودش را شناخت هر آنچه بود زنبیلی در دستانش بود که به روستاهای اطراف سرکشی می کرد و با دوره گردی روزگار می گذراند.

داستان غفور از این جهت حایز اهمیت است که وی هرگز باور نداشت که نمی بیند در عین حالی که به اذن پروردگار دیدگانش از همان بدو تولد سویی نداشت و همیشه در دل بزرگش دنبال رویاهایی بود که گویی تا 15 سالگی آنها را گم کرده بود و چنین بود که به یکباره با خروش بهار طبیعت در فروردین ماه سال 72، وی نیز تولدی دگر بار یافت و شکوفایی در راه...

نگاهی به زندگی این جوان هموطن که اکنون به درجه استادی دانشگاه و تحصیلات عالیه رسیده و آغازین روزهای جوشش اراده اش برای 'تغییر' را از کلاسهای نهضت سوادآموزی کلید زد، در نوع خود می تواند بهترین آموزگار برای کسانی باشد که از صبح تا شب ناله و فغان می کنند و آیه یاس ورد زبانشان است.

وی می گوید: من آرمانهای بزرگی در سر دارم می خواهم به جوانان کشورم بگویم که خودشان را باور داشته باشند آنها بسیار مستعدند و می توانند به همه جا برسند به شرطی که اراده کنند و در دام اعتیاد و مواد افیونی نیفتند و راه را درست برگزینند.

دردوازدهم خردادماه سال 91 درروستای خانقاه لحظاتی همراه وی بودم، از خود، زندگی اش و البته مشکلاتی سنگین که آزارش می دهد، اینگونه گفت:

در واپسین روزهای فصل بهار در دوم خرداد ماه سال 57 در یکی از محروم ترین روستاهای شهرستان روانسر در استان کرمانشاه به دنیا آمدم و قدم بر عرصه خاکی نهادم که بعدها فهمیدم که بودن در این دنیا و زندگی کردن چقدر سخت و دشوار است در خانواده ای به دنیا آمدم از نظر مالی فقیر و محروم اما از نظر فرهنگی با وجود بی سوادی پدر و مادر بارور و شکوفا.

 دست تقدیر چنان بود که دنیای خاکی را با چشم ظاهر نبینم و یا به اصطلاح امروزی ها روشن دل و یا نابینا روزگار را بگذرانم سال 72 در یکی از کلاس های نهضت سواد آموزی کسب علم و تحصیل را آغاز نمودم و اندک اندک با دنیا و جهان پیرامون خویش آشنا شدم با وجود بی امکاناتی ، مشکلات عدیده ی  مادی و مسائل و گرفتاری های رفت و آمد به شهر و عدم وجود کتابهای مناسب در طول 9 سال با کسب نمرات عالی موفق به اخذ مدرک دیپلم شدم سال 81 با کسب رتبه 1008 موفق به ورود به دانشگاه شده و در طول هفت ترم مدرک کارشناسی علوم سیاسی را اخذ نموده و پس از وقفه کوتاه در مقطع کارشناسی ارشد در رشته علوم سیاسی پذیرفته شدم در طول این فرایند همواره فعالیت های فرهنگی و اجتماعی نیز داشته ام اما هیچگاه متاسفانه به دلیل بحث معلولیت بینایی برخوردها برای بحث اشتغال و مسکن  و پذیرش بنده در جامعه برای انجام کاری که ممر درآمدی شود به گونه ای بوده است که احساس می کنم به عنوان  یک شهروند درجه اول پذیرفته نمی شوم هر سال در ایام مناسبتی به گونه ای بحث می شود که معلولیت محرومیت نیست و یا اینکه یک معلول باید در بطن جامعه پذیرفته و هضم شود اما بحث در همان روزها با اهدای لوح تقدیر به غبار فراموشی سپرده می شود قبل از آنکه به مدرسه بروم و زمانی که در روستا زندگی می کردم مثلث نابینایی ، فقر فرهنگی و فقر مادی می رفت که مرا در خود هضم نماید اما من آن مثلث به اصطلاح برمودا را شکسته و بیرون آمدم و ثابت کردم که اراده انسان فراتر از آن است که در یک روستا محصور بماند اما امروز با وجود دانشجوی کارشناسی ارشد بودن که حدود یک سال است ازدواج نموده و در خانه ایی استیجاری زندگی می کنم با وجود داشتن مدرک کارشناسی که می توانم در بسیاری جاها کار کنم اما با کمال تاسف با وجود فراهم بودن سازو کارهای قانونی ما را در جایی به طور رسمی نمی پذیرند.

وی در خصوص توانمندیهایی که دارد، گفت: اکنون قادرم در سازمان آموزش و پرورش بخصوص در حوزه آموزشهای استثنایی و یا حتی تدریس برخی دروس دانشگاهی مانند تاریخ، علوم اجتماعی و دروس نظری فعالیت کنم و یا کارهای مشاوره و روابط عمومی هم انجام دهم.

وی گفت: برایم کار کردن عیب و عار نیست و حتی حاضرم در ادارات استان هم بعنوان ' تلفنچی ' فعالیت نمایم.

اکنون برای ادامه تحصیلم در مقطع کارشناسی ارشد با محدودیت پرداخت شهریه روبرو هستم که امیدوارم سازمان های متولی این امر با احساس مسوولیت بیشتری این قضیه را حل و رفع نمایند.

سال 88 در برنامه ماه عسل شبکه سه سیما شرکت کردم قول دادند که مشکلاتم  از جمله مشکل مسکن برطرف شود اما پس از برنامه قضیه مربوط به همان روز بود و به طور کلی فراموش شد در پایان سخنان خود، به جوانان هم سن و سالم نیز توصیه می کنم هیچ گاه از یاد خداوند متعال غافل نشوند و همواره هرگاه با مشکلی مواجه می شوند به خدا توکل کرده و پیش بروند، علم آموزی و علم اندوزی را نیز هیچ گاه فراموش نکنند تا ملت و مملکت مان همواره پیروز و سربلند باشد.

امیدوارم خداوند متعال کمک نماید تا همه انسان  ها به گونه  ای که شایسته است و شایستگیش را دارند زندگی نمایند .

 

                                                                            ارادتمند مهربانی هایتان

غفور سلیمانی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی

                                                           Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

09186814207

تصاویرضمیمه:




غفورسلیمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد